مرکزداده Digital Realty Trust (مرکز فناوری Lakeside) ـ[1]
آنچه میخوانید
مصرف برق مجموعهٔ ساختمانهای مرکزداده Digital Realty Trust که به مرکز فناوری Lakeside مشهور است، از فرودگاه بینالمللی O’Hare شیکاگو بیشتر است. این بنای بزرگ و محکم را اولین بار کارآفرین خوشنامی بیش از صد سال پیش برای چاپخانه ساخته است. پس از آن مدتی متروک بود تا Digital Realty Trust مالکیت آن را به دست آورد و با حفظ ویژگیهای قدیمی بازسازی کرد که اکنون یکی از مراکزداده پیشرو است. مرکز فناوری Lakeside با ۱۰۵ هزار متر مربع اکنون از بزرگترین هتلهای خدمات شبکه (Carrier hotels or Colocation centre) در جهان است چنانکه روزانه بیش از ۲٬۰۰۰ بار در آن رفتوآمد میشود. برق و سرمایش این تاسیسات بزرگ، با خلاقیت از امکانات موجود و بهینهکردن آنها تامین شده است.
در این گفتوگو از تاریخچهٔ این ساختمان و مراحل رشد و توسعهٔ آن میخوانید. خواهید دید که چگونه Digital Realty Trust همزمان با حفظ ساختمان قدیمی، از آن کسبوکار موفقی ساخته است. همچنین مدیر ارشد فناوری این مجموعه از گرفتن گواهی LEED میگوید و اینکه با چه ویژگیهایی توانستهاند مرکزداده سبز باشند.
آشنایی با مرکزدادهٔ Digital Realty Trust
تصویر: ساختمان تاریخی و دیدنیِ مرکز فناوری Lakeside در شیکاگو، چندین مرکزداده را در خود جای داده است.
طراحی کارخانهٔ چاپ و دفتر مرکزی RR Donnelley در شیکاگو، در سال ۱۹۱۲ با آیندهنگری آغاز شد. «توماس ای. دانلی» رئیس این شرکت در آن زمان گفته بود: «ما تلاش میکنیم این ساختمان را زیبا و خوشریخت بسازیم. ساختمانی که نه حالا، صد سال دیگر هم زیبا به نظر بیاید.»
صد سال از آن تاریخ میگذرد و میبینیم که رویای دانلی آنگونه برآورده شده است که تصور را هم نمیکرد. امروزه مجموعهٔ این هشت ساختمان خیالانگیز را به نام مرکز فناوری Lakeside میشناسند که گروهی از مراکزداده را در خود جا داده و توسط Digital Realty Trust اداره میشود. این مکان از بزرگترین هتلهای خدمات شبکه (Carrier Hotels) در جهان است و بیشترین ظرفیت برق را در منطقه دارد که حتی از فرودگاه بینالمللی O’Hare در شیکاگو نیز بیشتر است. با اینکه آن را تغییر کاربری دادهاند، خیلی از ویژگیهای اصلی ساختمان از جمله معماری متمایز سبک گوتیک آن همچنان حفظ شده است.
در طبقات مستحکم این ساختمان، قبلا چاپخانهای بود که چیزهای مختلفی از کتابهای گالینگور گرفته تا دفترچهٔ راهنمای تلفن و کاتالوگ چاپ میکرد. امروزه در آن قفسههای ذخیرهسازی و ژنراتورهای آمادهبهکار را جا دادهاند. شفت (Shaft) عمودی این ساختمان که سابقا برای جابهجایی رولهای بزرگ کاغذ در بین طبقات به کار میرفت، اکنون برای عبور کابلهای برق و کابلکشی ساختیافته [4] و سرمایش استفاده میشود. در فضای مدرن ساختمان، حتی تهویهٔ مطبوع و نور طبیعی و خدماتی اینچنینی نیز برای آسایش کارکنان فراهم شده است.
«جیم اسمیت» مدیر ارشد فنی مرکزداده Digital Realty Trust دربارهٔ بازسازی ساختمان، چگونگی راهاندازی مرکزداده در چنین ابعاد وسیع، همچنین چالشهای ساخت مرکزداده در ساختمان تاریخی میگوید.
مشخصات تاسیسات:
- نام سازمان: Digital Realty Trust
- مکان: آمریکا، ایلینوی (Illinois)، شیکاگو
- شروعبهکار: بنای اولیه ساختمان از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴، تغییر کاربری برای شرکت ارتباطات از راه دور بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰، مالکیت Digital Realty Trust از سال ۲۰۰۵
- ویژگیهای چشمگیر: مستقر در ساختمانی قدیمی از نمادهای شهری منطقه، ظرفیت برقِ بیش از فرودگاه بینالمللی O’Hare شیکاگو، از بزرگترین «هتلهای خدمات شبکه» [2]، دارای مخزن آب شور با ظرفیت ۸٫۵ میلیون گالن (۳۲٫۲ میلیون لیتر) برای استفاده در سیستم ذخیرهساز سرمایی [3]، دارای یک سالن سرور ۱٬۸۶۰ متر مربعی، مفتخر به کسب اولین گواهینامه LEED زرین در ایالات متحده امریکا
- مساحت: ۱۰۵٬۲۹۵٫۵ متر مربع
- برق: ۱۰۲ مگاوات
- کلاس: هر سالن سرور متفاوت
- تعداد رکها: هر سالن سرور متفاوت
- مدت زمان طراحی و ساخت: هر سالن سرور متفاوت
- زیرساخت: هر سالن سرور متفاوت
- بار سازهای: ۱٬۲۲۰٫۶ کیلوگرم بر متر مربع
- سیستم اطفای حریق: سیستم دو مرحلهای پیشعملگر، دارای حسگرهای حریق؛ هم روی سقف و هم در کف کاذب
متن مصاحبه
الگر: بیاید گفتوگو را با سوابق مرکز فناوری Lakeside آغاز کنیم. درباره تاریخچهٔ این ساختمان برایمان بگویید، اول اینکه چه شد Digital Realty Trust مالک آن شد؟
اسمیت: اینجا قبلا ساختمان مرکزی شرکت RR Donnelley بود و دفتر کار آقای دانلی در آن قرار داشت. اگر از این ساختمان بازدید کرده باشید، حتما کتابخانهٔ فوقالعاده زیبای آن را دیدهاید؛ در آن چاپ اول تمام کتابهایی که این شرکت منتشر کرده موجود است.
این ساختمان ماجرای جالبی دارد. آقای دانلی یکی از طرفداران حقوق بشر در صنعت بود و این را بهخوبی در رفتار با کارگران نشان میداد. به همین دلیل در ساختار اولیهٔ ساختمان، روشنایی طبیعی زیاد و سیستم تهویهٔ مطبوع در نظر گرفته است؛ چون این چیزها را برای کارگران مفید میدانست. آنها این ساختمان را مرحلهبهمرحله و در حین پیشرفت کسبوکارشان ساختند.
بعدتر این ساختمان در بخش قدیمی شهر قرار گرفت که رو به ویرانی بود و متروک شد. اگر شما هم مثل من از طرفداران سرسخت فیلم «برادران بلوز» باشید، حتما آن صحنهٔ فیلم را دیدهاید که در اتوبان فیلمبرداری شده و نمایی از همین ساختمان در آن معلوم است. ساختمان در این صحنه، کمابیش شبیه تصاویری است که در فیلم ترمیناتور دیدهایم: بیابان برهوت و ساختمانی بیدروپیکر با پنجرههای شکسته. به این صحنه که میرسم، فیلم را نگه میدارم و با خودم میگویم «این واقعا همین ساختمون خودمونه؟» در این صحنه واقعا مخروبه است.
در آغاز هزارهٔ سوم، گروهی گرد هم آمدند تا اینجا را دوباره راه بیندازند. شرکت Carlyle Group بخشی از بودجه این کار را به عهده گرفت. اولین بازسازی در سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ بود. حتما یادتان میآید که آن موقع سیستمهای ارتباطات از راه دور بسیار رونق داشت. آنقدر که سایتهای سوئیچ میساختند؛ مرکزداده نمیساختند. به آنها که مرکزداده میگفتیم، بیشتر سوئیچ POP بودند. آن وقتی که میخواستند این مرکز را اجاره بدهند، خدماتدهندگان مخابراتی زیادی وجود داشتند. همه بیشتر به فکر مراکز مخابراتی و هتلهای خدمات شبکه بودند.
بازسازیکنندهٔ اصلی کار ساخت را شروع کرد. دربارهٔ مکان این ساختمان هم باید گفت جای جالب توجهی است؛ چون درست در کنار مرکز همایشهای McCormick Place است. در آن طرف خیابان هم یک نیروگاه CHP هست که انرژی و گرما و آب صنعتی مهیا میکند.
این نیروگاه را برای پشتیبانی از مرکز همایش و مجتمع هتلی که آنجا هست ساخته بودند. وقتی نیروگاه را ساختند، بار کاری مرکز همایش زیاد بود. همچنین در بازار انرژی دربارهٔ تفاوت میان مصرف انرژی در روز و شب بحثهای بسیاری میشد.
تا وقتی شب است، خبری نیست. اما وقتی روز میشود و مرکز همایش شروع به فعالیت میکند و شرکتکنندگانش از راه میرسند، آنوقت است که نیاز به سرمایش و گرمایش بسیار زیاد میشود. بنابراین ساختن نیروگاه CHP تصمیمی بهصرفه و اقتصادی بوده است. این نیروگاه یک مخزن بزرگ ذخیرهساز سرما از آب نمک دارد. بسیار عظیم است و بزرگترین مخزن آب سرد در آمریکای شمالی است. نیروگاه را طوری ساختهاند و تنظیمش کردهاند که در تمام طول شب کار کند. بدین ترتیب مخزن را شبها پر میکنند که برق ارزان است. صبحها وقتی که سالنهای اجتماعات فعال میشوند و تقاضا بسیار زیاد میشود، میتوانند سالنها را با توجه به نیازشان گرم یا خنک کنند. همچنین برای تولید برق یک توربین با سوخت گازی راه انداختهاند و از گرمای تلفشده برای تولید آب سرد استفاده میکنند. پس از آن هم این چیلرهای بزرگِ با ولتاژ متوسط را آوردهاند.
با این پیشزمینه که گفتم، بازسازیکنندهٔ اصلی نگاهی به نیروگاه انداخت و گفت «اینجا آنقدر بزرگ هست که بتواند سرمای ساختمان ما را فراهم کند؛ دیگر لازم نیست که خودم برای ساختن سیستم سرمایشی هزینه کنم». بدین ترتیب وجود این نیروگاه در ساختوساز و بازسازی کمک بزرگی بود.
آنها به موفقیتهایی دست پیدا کردند و چند طبقه را اجاره دادند. در این مرحله که در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ بود، دو یا سه طبقه از ساختمان را اجاره داده بودند؛ اما چند طبقهٔ کامل مثل طبقات چهارم یا هشتم هنوز خالی بود. همچنین هنوز تجهیزات در آنها قرار نداشت و محصور نشده بود که در دما تاثیر بگذارد. به همین دلیل آب سردی که از این طبقات میگذشت، مانند این بود که در معرض هوای آزاد در بیرون قرار دارد. بنابراین برای جلوگیری از یخزدن آب لولهها، از سیستم گلیکول ۳۰ درصدی استفاده کردند. این ساختمان گرچه کامل نشده بود، با کارایی بسیار خوبی کار میکرد.
تا اینکه شرکت اِلپاسو (El Paso) آمد و پیشنهاد خریدی به آنها داد که نتوانستند رد کنند. در آن زمان الپاسو در کار ساخت شبکهٔ فیبری در درون خطوط لولهٔ گاز طبیعی بود. این شرکت که سرمایهای جمع کرده بود، سهم بازسازیکننده اصلی ساختمان را خرید. پس از اینها الپاسو بهنوعی به ورشکستگی دچار شد که ناچار بود بخشی از املاک و داراییهایش را به پول نزدیک کند. با این تدبیر به ثبات رسید؛ وضعیتی که کمی جریان نقدی داشت اما پررونق نبود.
آن وقت که الپاسو املاکش را واگذاری میکرد، شرکت ما در حال رشد بود. در همین وقت گفتوگوی جالبی بین ما و مسئولین الپاسو پیش آمد. آنها گفتند: «ما قصد داریم این ساختمان را به شما بفروشیم؛ اما در حال حاضر سرگرم خلاصشدن از شر داراییهای چند میلیارد دلاریمان هستیم. الان واقعا سرمان شلوغ است؛ بعد از اینکه از شر آنها خلاص شدیم، با شما تماس میگیریم و اعلام آمادگی میکنیم.» بنابراین ما با صبر و حوصله منتظر ماندیم و هدفمان را دنبال کردیم. سرانجام در اوایل سال ۲۰۰۵ موفق به این معامله شدیم و در ژوئن همان سال ساختمان را به مالکیت خود درآوردیم.
ارزش این قرارداد چیزی حدود ۱۵۰ میلیون دلار و به نفع هر دو طرف بود. البته آنها میتوانستند نرخ بهتری تعیین کنند و از این بابت تقریبا کمی در این معامله ضرر کردند. اما در آن زمان این ساختمان چندان رونق نداشت و ما مجبور نشدیم هزینهٔ اضافه بپردازیم. در ازای درآمدی که میتوانستیم از این ساختمان به دست بیاوریم و داراییها و فضای اضافیای که نصیبمان میشد، مبلغ عادلانهای پرداختیم. البته واقعا این مسئله را نمیدانستیم و باید برای فهمیدنش زمان زیادی میگذشت.
بدین ترتیب ساختمان را در سال ۲۰۰۵ تحویل گرفتیم. سپس برخی بازسازیهای اساسی را روی آن انجام دادیم و امنیت آن را بهتر کردیم؛ یعنی همان کارهایی که مالکان حرفهای و متخصص با ساختمان میکنند. الپاسو در املاک و مستغلات تخصصی نداشت و از طرفی تا این ساختمان را خرید، با مشکل مالی مواجه شد. بنابراین روی این ساختمان سرمایهگذاری نمیکرد. ما در شروع با برنامهٔ سرمایهگذاری اولیه، برای اجارهٔ آن تبلیغات کردیم. در آن زمان شرکتهای Equinix و Chicago Mercantile Exchange در این ساختمان مرکزداده داشتند و شرکت Qwest نیز در آنجا مرکز سایبری و POP ـ[5] داشت. پس ظرفیت این ساختمان خوب بود و بهخوبی ساخته شده بود. با این حال هنوز دو و نیم یا سه طبقه فضای خالی داشت. به همین دلیل میدانستیم که میشود از آن استفاده دیگری هم کرد.
تصویر: طبقات مستحکم و وجود شفتهای عمودی در دیوارهای این ساختمان که در اولین دههٔ قرن بیستم برای چاپخانه ساخته شده، آن را برای تبدیلشدن به فضای میزبانی سرور گزینهٔ بسیار مناسبی کرده است.
وقتی کار را با بازسازی ساختمان اصلی شروع کردیم، متوجه شدیم که چند فضای تجهیزات مخابراتی مرکزداده هست که بیاستفاده مانده است. علاوه بر آن برخی از فضاها هم مجددا در اختیار ساختمان قرار گرفته بود. البته بعد از آن، کارهای زیاد دیگری هم کردیم. سرانجام مرکزدادهای ۵۰۰ کیلوواتی با برق DC و ظرفیت برق ۵۳۸٫۲ وات در هر متر مربع در اختیار داشتیم. ژنراتور و تابلو برق و سیستم سرمایش خوب بود؛ اما ظرفیت و سیستم برق در وضعیت مناسبی نبود. با فداکردن مقداری از فضا، نیروگاه برق DC را حذف کردیم و یک UPS کار گذاشتیم و سیستم سرمایش را هم از نو ساختیم.
ما مرکزدادهٔ بدون کف کاذب با ظرفیت برق ۸۰۷٫۳ وات بر متر مربع به بازار عرضه کردیم. این کار با هزینهٔ بسیار اندک عملی شد. در نتیجه قیمتهایمان خیلی جذاب شدند و توانستیم مشتریان بزرگی را جذب کنیم. با شروع بازسازی ساختمان، برخی از برنامههای خودمان را در کار اجرا کردیم و مجموعهٔ مهارتهایمان را توسعه دادیم. در این شرایط که بهگونهای بسیار دشوار بود، با کارِ مهندسی سخت، آنجا را به مکانی خاص و مناسب تبدیل کردیم.
این یکی از ویژگیهای فرهنگی شرکتمان است و برای ما بسیار اهمیت دارد. ما شرکت املاک و مستغلات هستیم که کارمان با املاک فاوا است. بنابراین همهٔ کارهایمان به اقتصاد بستگی دارد. این در حالی است که بهدستآوردن سرمایهٔ داخلی هم کار سادهای نیست؛ باید دلایل خوبی داشته باشیم و خوب هم استدلال بکنیم.
همیشه برای کارکردن با چیزهایی روبهرو میشویم که کاستیهایی دارند. در اینجا بهخصوص در آن روزهای اول و پیش از اینکه دستبهکار بازسازیهای بزرگی بشویم، این قضیه پررنگتر بود. این وضعیت از شما مهندس بهتری میسازد. ما واقعا در ساختن ماهریم و واقعا کمکردن هزینه را هم بلد هستیم. بهخوبی میتوانیم تشخیص بدهیم سرمایه در کجاها نهفته است و با اجرای کارهایی اضافی، خود را از مزیتهای موجود در این بخشها برخوردار میکنیم.
همان موقعها بود که کسبوکار ما شروع به رشد کرد و تلاش برای نام و شهرت را آغاز کردیم. در حدود سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ بود که بهبود وضعیت بازار آغاز شد. مازاد بازار مرکزداده تا حد زیادی به کار افتاده بود و وضع اقتصادی رو به بهبود بود. فناوری دوباره خریدار داشت. در چنین شرایطی این ساختمان بسیار جذاب شد؛ چون به «بازار تجارتی شیکاگو» و شرکت Equinix و سایر شرکتهای مخابراتی خدمات میزبانی میداد، همچنین چگالی فیبر زیاد داشت، به برق کافی دسترسی داشت، از سرمایش خوبی هم برخوردار بود.
در مرکزدادهای که ساختیم و دارای گواهینامه LEED است، یک مشتری شرکتی داشتیم که آمد و گفت: «من میخواهم در این ساختمان باشم. با سرمایهٔ خودم برایم مرکزداده بسازید.» این مشتریمان، شرکت بزرگ انرژی بود و میخواست عملیاتش سبز باشد. مقامات این شرکت گفتند: «موضوع سازگاری با محیط زیست برایمان مهم است. به نظر شما چطوری میتوانیم به آن دست پیدا کنیم؟»
اگر یادتان باشد Green Grid در سال ۲۰۰۶ هنوز تاسیس نشده بود، یا شاید هم تازه تاسیس شده بود، که روش پرچگال تازه داشت به میان میآمد. همچنین دالان بسته، دمای عملیاتی بالا، سرمایش طبیعی با هوای بیرون. اینها همه مفاهیم نسبتا جدیدی هستند، درست است؟ ما هنوز در حالوهوای مرکزدادهٔ سنتیِ با پایایی بسیار خوب بودیم. بنابراین آن موقع مثل امروز زمینههای مختلفی نبود که به آنها بپردازیم؛ از اینجور چیزها نداشتیم. در نتیجه در شرکتهای تجاری مثل ما برنامهای هم برای این چیزها وجود نداشت.
«مدیریت انرژی و طراحی زیست محیطی» (Leadership in Energy and Environmental Design) یا بهاختصار LEED سیستم رتبهدهی به طراحی و ساخت و عملکرد ساختمانهای سبز است که از سال ۱۳۷۷ ش. آغاز شده است. مالکین ساختمانها میتوانند داوطلبانه در این رتبهدهی شرکت کنند. LEED معیارهای مشخصی در سنجش دارد که مطابق آن هر ساختمان با گرفتن حداقل امتیاز ۴۰ و حداکثر امتیاز ۱۱۰ یکی از چهار رتبهٔ «تایید شده»، «نقره»، «زرین» و «پلاتین» را بر اساس سنجش در ۶ موضوع زیر دریافت میکند:
این سیستم رتبهدهی هماکنون در بیش از ۱۳۵ کشور جهان اجرا میشود. |
یکی از کارهایی که فکر کردیم میتوانیم در زمینهٔ سازگاری با محیط زیست انجام بدهیم، LEED بود. هیچکدام از ما تا آنوقت پروژهٔ با LEED به راه نینداخته بودیم. در واقع بسیاری از افرادِ داخل شرکت، حتی اسم LEED هم به گوششان نخورده بود. با این حال مطرحش کردیم و آن مشتری شرکتی که حرفش را زدم هم از آن استقبال کرد و گفت: «درست است، این دقیقا همان کاری است که میخواهیم بکنیم.»
اما بعد پشیمان شدیم و به خودمان گفتیم این چه کاری بود که کردیم؟! یعنی الان کلی هزینهٔ اضافی روی دوش خودمان گذاشتیم؟ اصلا نمیدانستیم. در اینجور مواقع آدم یک مشاور استخدام میکند که البته باید به او هم دستمزد بدهد. آنچه ما درباره LEED فهمیدیم این بود که روند اجرای آن روشن و ساده است. هیچ رمز و راز بزرگی ندارد؛ فقط گلچینی از برترین روشها است. این شیوهها فقط در زمینهٔ انرژی نیستند؛ دربارهٔ ساختمان، مصرف آب، تمیزی و تغییر مسیر فاضلابها هم هستند.
باید بگویم مهمترین مزیتی که در این کار نصیب ما شد، یادگیری نحوهٔ اجرای LEED نبود؛ بلکه این بود که برای همه، یعنی دستاندرکاران ساخت و مشتریان و گروه مهندسی، آشکار شد که سازگاری با محیط زیست و بهرهوری، برای مدیران ارشد و مشتریان بسیار اهمیت دارد. بنابراین همگی طرز فکرشان را تغییر دادند. بدین ترتیب افکارشان دیگر به ارزانتر یا سریعتر یا درستساختن محدود نمیشد. بلکه مثلا اگر کسی با خودش میگفت: «بسیار خوب، حالا که آزادی عمل و اجازه دارم تا گزینههای دیگری را هم بررسی کنم، آیا لازم است که خودم را با بررسی چیزهای بیاهمیتی مثل فشار آب شیرهای سرویس بهداشتی به زحمت بیندازم؟» جوابش این بود که: «البته که باید این زحمت را به خودت بدهی؛ چون سازگاری با محیط بسیار مهم است.» از دیدگاه من دگرگونیای که ما در ذهن خودمان و اعضای تیم و مشتریانمان ایجاد کردیم، این بود که «سازگاری با محیط زیست مهم است». این اولین باری بود که چنین چیزی بیان میشد.
چنانچه با مهندسان مرکزداده آشنایی داشته باشید، میدانید که آدمهای بسیار باهوشی هستند و اگر در زمینههای جدید در کار دستشان را باز بگذارید، از همهچیز سردرمیآورند و کارشان را بهخوبی انجام میدهند. مثلا چنین مکالمهای ممکن است اتفاق بیفتد:
«در فلان زمینه چطوری امتیاز LEED دریافت کنیم؟»؛ «باید اتاق UPS پنجره داشته باشد.»؛ «چی؟! هیچ آدم عاقلی در اتاق UPS پنجره نمیگذارد.»؛ «خوب، استفاده از روشنایی روز، روش مهمی برای صرفهجویی در انرژی است.»؛ «البته! اما آیا روشنایی روز در جایی که هیچکس در آن نیست اصلا ضرورتی دارد؟»؛ «زمانی اهمیت این موضوع اهمیت پیدا میکند که یکی از کارشناسان آنجا باشد، که اغلب هم هست و خیلی میشود که افرادی در آنجا میچرخند. پس اگر بتوان روشنایی آنجا را با استفاده از نور روز تامین کرد تا چراغها خاموش بمانند، در مصرف انرژی صرفهجویی میشود.»
جالب است که یکی از دردسرهای بزرگی که تا امروز در اینجا داشتهایم، پنجرههای بیرونی هستند. خیلی از آنها پنجرههای اولیهٔ ساختمان اصلی هستند یا بودند و جنبهٔ تاریخی دارند. بنابراین تعویض آنها در آن زمان هزینهٔ سرسامآوری داشت. یکی از کارهای ما این بود که تعویض پنجرهها را آهسته ولی پیوسته و با سنجیدن همهٔ جوانب انجام بدهیم. البته در آن موقع نمیتوانستیم از عهدهٔ هزینهاش بربیاییم و با عقل هم جور در نمیآمد که همهٔ پنجرهها را عوض کنیم. به همین دلیل در بسیاری از قسمتهای معماری ساختمان، یک دیوارهٔ شیشهای داخلی ایجاد کردیم که امکان دسترسی به پنجرههای بیرونی را فراهم میکند. ما برای دسترسی به این پنجرهها از شیوهٔ دوجدارهکردن شیشهها استفاده کردهایم. شیشههای اصلیِ پنجرههای بیرونی ساختمان، بهدلیل قدمتشان و مواد بهکاررفته در آنها، از نظر قابلیت انبساط حرارتی خوب نیستند. به همین دلیل اغلب در اثر گرم و سرد شدن هوا و انقباض ناشی از آن میشکنند. اکنون برای تعویض پنجرهها بودجهٔ هنگفتی در اختیار داریم.
این مسئله دربارهٔ روشنایی روز بهخوبی نتیجه داد؛ چون اینطوری نبود که یک شیشهٔ یکجداره در اتاق UPS بگذاریم. ما شیشهٔ دوجداره کار گذاشتیم تا در بین آن کمی هوا محصور باشد. بنابراین اگر یکی از پنجرهها بشکند، یک پنجرهٔ سالم دیگر پشتش هست. پس برخی اصول معماری در این قضیه نقش داشتند. این مسئله یکی از چالشهایی بود که ما را دیوانه میکرد. با خودمان میگفتیم «باید دو تا پنجره نصب کنیم؟! نه! خیلی گران درمیآید. نمیخواهیم چنین کاری بکنیم!»
ولی در نهایت این قاعدهٔ معماری که «فرم تابع عملکرد است» بهکارمان آمد. هرجا که از نظر معماری منطقی بود، بدون اینکه مجبور شویم پنجرههای بیرونی را تعویض کنیم، ظاهر تاریخی ساختمان را حفظ کردیم و روشنایی روز را به داخل راه دادیم. به این ترتیب آن فکر احمقانه دربارهٔ قراردادن پنجرهٔ یکجداره در بین فضای بیرون و اتاق UPS کنار رفت.
تصویر: یک لایهٔ پنجرهٔ دیگر، پشت پنجرههای اصلی ساختمان نصب شده است که در عین افزایش امنیت فیزیکی، امکان ورود نور طبیعی به قسمتهای معینی از ساختمان را فراهم میکند.
الگر: برای آنکه بتوانید با اطمینان خاطر بودجه را به پروژه اختصاص بدهید، ابتدا باید به مزایا و ارزشهای اجرای آن توجیه کنید. با در نظر گرفتن این قضیه، چهچیزی شما را مجاب کرد که این ساختمان ارزش آن را دارد که به مالکیت شما درآید و به این شکل بازسازی شود؟ چطور نقاط قوت کار را پیدا کردید و هدفتان را از اجرای پروژه تعیین کردید؟
اسمیت: یادتان باشد که در آن زمان، فعالیتها هنوز بیشتر در زمینهٔ ارتباطات از راه دور و مخابرات بود. یعنی به ساختمانهایی نیاز بود که سقف بلند و کفهایی با تحمل وزن زیاد داشته باشند. نکتهٔ جالبی است؛ چون ما اکنون در جاهای دیگر چند ساختمان با سقف بلند داریم که مثل خاری در چشممان است! ساختن مرکزداده در ساختمانهایی که سقف بلند دارند، خیلی پرهزینه است. در واقع هرچه استفاده از دالان بسته در دنیا بیشتر پذیرفته میشود، من هم بیشتر از ارتفاع سقف ساختمانها کم میکنم. چون هرچه ارتفاع طبقات ساختمان بیشتر باشد، درستکردن دالان بسته هم پرهزینهتر میشود. بهدلیل اینکه مواد و مصالح بیشتری برای ساخت دالان تا سقف لازم است.
با این حال امکانات خوبی که برای اجرا در این پروژه دیدیم عبارت بود از: توان تحمل بار کف، دسترسی به برق، دسترسی به سرمایش، همچنین سطح زیربنای موجود در ساختمان برای رکها. مساحت و زیربنای این ساختمان حدود ۱۳ هزار متر مربع است که بهسادگی امکان تفکیک فضا را فراهم میکند.
اگر به حرفهٔ ما یا افرادی مثل ما توجه کنید که ساختمانها را برای استفادهٔ مرکزِ ارتباطات از راه دور و تاسیسات مرکزداده بازسازی میکنند، میبینید که دو نوع ساختمان وجود دارد که برای این کار مناسب است. یکی چاپخانهها است. بهدلیل ملاحظاتی که در ساختمان آنها در نظر میگیرند، برای تسهیل در خرید و فروش و نقل و انتقال کاغذ و حجم زیاد مطبوعات و نوع و اندازهٔ موادی که در آنها هست. چنانکه چاپخانههای بسیاری هستند که به مرکزداده تبدیل شدهاند. دیگر فروشگاههای زنجیرهای است. البته تنها از ساختمان چند فروشگاه زنجیرهای برای این کار استفاده شده است. فروشگاههای بزرگ معمولا سقفهای بلندی دارند تا روشنایی و چشمانداز مناسبی را برای محصولات خردهفروشی درون فروشگاه فراهم کنند. آسانسورها و فضاهای زیادی مشابه شفت دارند و بهدلیل سقفهای بلندشان، ساختارشان محکم است.
ساختمان ما از آنجا که قبلا چاپخانهٔ بزرگی بوده است، شفتهای بسیار خوبی دارد. از طریق این شفتها کاغذها را عمودی میان انباری در زیرزمین و طبقات بالا جابهجا میکردند. این ساختمان حدود ۲۵ شفت مختلف دارد. بعضی از آنها چنان بزرگ هستند که میشود اتوبوس را از بالایشان پایین انداخت؛ واقعا بزرگ هستند. این یکی دیگر از امکانات جالب این ساختمان برای ما بود.
الگر: از این شفتها برای سیستم سرمایش استفاده کردهاید یا در زیرساخت تاسیسات به کار بردید؟
اسمیت: برای زیرساخت تاسیسات استفاده کردیم. چهار شفت در ساختمان اصلی هست که برای سرمایش فضاهای عمومی ساختمان و برای نیروگاهمان استفاده میکنیم. از این گذشته، از شفتها بیشتر برای زیرساختهای تاسیسات استفاده کردهایم. این واقعا چیز جالبی است. چون معمولا در ساختمانها نمیشود قسمتهای جداگانه برای زیرساخت تاسیسات در اختیار داشت؛ مخصوصا در ساختمانهای عمودی. مثلا شفت ۲۱ برای سرمایش، شفت ۵ برای ارتباطات از راه دور، شفت ۶ برای برق اصلی، شفت ۷ برای برق ژنراتور. ما برای مشتریان اشتراک مکانیمان، این امکان را فراهم کردهایم که بتوانند خدمات تاسیساتی مختلف خود را در داخل ساختمان از هم تفکیک کنند. این برای برخی از صاحبان مراکزدادهٔ بزرگ بسیار جذاب است.
وقتی این ساختمان را در دست گرفتیم، مزایای دیگری هم داشت. چون مکانی مخروبه بود و شهر از بازسازی آن خیلیخیلی استقبال میکرد. حاضر بودند هر چیزی که اولین بازسازیکنندگان نیاز داشتند، در اختیارشان بگذارد. شهر و بازسازیکنندگان اولیه کارشان را خیلی خوب به انجام رساندند. آنها برای این پروژه استثناهایی در برخی اصول رایج ساختمانسازی در نظر گرفتند و جور دیگری عمل کردند.
یکی این است که در این ساختمان میتوانیم برق ولتاژ متوسط را از درون لولههای برق فلزی عبور بدهیم. بهطور کلی در شیکاگو این پذیرفته شده است که کابل ولتاژ متوسط باید روکش بتنی داشته باشد. از همان ابتدا همه فهمیدند که چون ساختمان ما خیلی بزرگ است، باید کمی برق ولتاژ متوسط در آن به جریان بیندازیم. ولی فضای فیزیکی برای این کار کافی نیست و اجرای آن هم بسیار گران درمیآید. بدین ترتیب اجازه یافتیم که از لولههای برق فلزی استفاده کنیم و در این زمینه از استثنا برخوردار شدیم. این موضوع واقعا برای توسعهٔ مرکزدادهٔ ما ضروری بوده است؛ چون چند نیروگاه بسیار بزرگِ تولید برق ولتاژ متوسط داریم و بهدلیل بزرگبودن ساختمان، باید از تجهیزات صنعتی بسیار بزرگ استفاده کنیم.
دیگر اینکه معمولا قانون کلی و رایج دربارهٔ ساختمان این است که محل نگهداری سوخت دیزل نباید بالای فضایی باشد که پر شده است. بر اساس این قانون هیچگاه دستگاههای با سوخت دیزل را نباید بالاتر از طبقه همکف مستقر کرد. ما در این زمینه هم از استثنا برخوردار شدیم و توانستیم ژنراتورها و مخازن آب روزانه را در طبقات بالاتر جا بدهیم. ساختمان در طبقهٔ اول و دوم هریک دارای ۴۰ یا ۵۰ ژنراتور است که سالنهای آن درست روی هم قرار دارد. چنین چینشی امکان میدهد با توجه به محدودیت مکان ساختمان، فضای بیشتری برای جادادن تجهیزات داشته باشیم. حدود ۹۰ تا ۹۶ موتور برای این ساختمان در نظر گرفتهایم که حدود ۸۵ دستگاه از آنها نصب شده است. فراهمکردن جا برای اینهمه موتور، چنین مِلک بزرگی را هم نیاز دارد. بدین ترتیب ما از مزایای این تغییرات و استثناهایی که در بازسازی اولیهٔ ساختمان برای ما در نظر گرفتند برخوردار شدیم و توانستیم در طبقات اول و دوم ژنراتورهای داخلی داشته باشیم؛ بدون اینکه لازم باشد تاسیساتی برای سرمایش رادیاتورهایشان مهیا کنیم. این بخشی از طرحی بود که از بازسازی قبلی به ما رسید؛ ما در واقع آن را خریدهایم. همین بود که باعث شد عملکرد این ساختمان تا این حد موفقیتآمیز باشد.
الگر: دورنمای اجرا و توسعهٔ مرکزداده در چنین ساختمان تاریخیِ صد سالهای واقعا برای من جالب است. شرایط خاص این ساختمان در هنگام طراحی و ساخت و در اجرای فضاسازیهای داخل، چه محدودیتهایی برایتان پیش آورد؟
اسمیت: محدودیت اصلی که تاریخیبودن این بنا در کارمان ایجاد کرده است، نمای آن یعنی نمای خارجی ساختمان است که شامل شکل ساختمان و نوع پنجرهها میشود. این مهمترین چیزی است که باید حفظ شود.
این ملک هم از نظر ارزش تاریخی که دارد و هم از نظر مالی برایمان موفقیت بزرگی است. بخشی از روش کار ما اینطوری است: یک ساختمان میخریم که شاید هزینهٔ گزافی هم برایش پرداخت کنیم یا لزوما معاملات زیادی را برای آن انجام بدهیم تا هزینهٔ آن بازگردد و بتوانیم آن را راه بیندازیم. اما همین که ساختمان شروع به رشد میکند و پررونقتر میشود و به ثبات میرسد، بخشی از جریان نقدی را صرف خود ساختمان میکنیم. این در واقع سرمایهگذاری بلندمدت است.
تصویر: جزئیات معماری ساختمان نشاندهندهٔ سابقه چاپ در این ساختمان است.
برای مثال بودجهٔ پنجرهها در آغاز کار، واقعا به ما فشار میآورد. بعد از اینکه وضعیت ساختمان را به ثبات رساندیم و آن را گسترش دادیم، با مقامات شهر ملاقات کردیم و توانستیم راهکاری پیدا کنیم که بر اساس آن باید پنجرههای گرانقیمتی میخریدیم که با ساختمان هماهنگ باشد تا نما و حس تاریخی بنا حفظ شود. تعویض پنجرهها آهسته اما پیوسته اجرا میشد. چنانکه میبینید نما و حس تاریخی بنا موضوعات اصلی هستند.
بخشهایی از این ساختمان جزء ملک محسوب میشود. مثل محوطه و توالتها و پارکینگ. کار با این قسمتها بسیار ساده است؛ ولی در خود مرکزداده بسیار پیچیده میشود. ساختمان ما از آن دسته ساختمانهایی است که از یک طرف مرکزدادهٔ پیشرفته و پیچیدهای در خود دارد و از سوی دیگر مدیریت ساختمانش کار پیچیدهای است. این مسئله بهدلیل الزاماتی مثل نگهداری نمای ساختمان است. مثلا دربارهٔ ویژگیهای ظریف معماری که در تاقچههای بتنی زیر پنجرهها به کار رفته است. این تاقچهها گاهی ممکن است بیفتند. پس هم باید از نگهداری و سالمماندن این قسمتهای قدیمی مطمئن شد و هم ایمنی مردمی را که زیر آن رفتوآمد در نظر گرفت. در مرحلهٔ بعد باید مطمئن بشویم ظاهر این قسمتهای قدیمی و تاریخی از نظر حسی که به آدم میدهد، درست و مناسب است. بنابراین نمای این بنا یکی از موضوعات واقعا مهم است.
تعدادی هم سرسرا و بخشهای با ظاهر تاریخی در ساختمان داریم که مشاع است. در آنها نقشبرجسته و حکاکیهای بسیار زیبایی از جنس چوب گردو هست که باید خوب نگهداری شود. چنین جاهایی همان قسمتهایی هستند که برای توسعه و تغییرشان محدودیت داریم. از جمله دفاتر مدیریت است که در طول سالهای متمادی با ظاهر و کاربرد اصلی حفظ شدهاند. دفتر آقای دانلی اتاق مدیر کل بود. ما همیشه این قسمت را به مشتریانی اجاره میدهیم که به آن علاقهمند باشند. بازهم از این دفاتر سنتی و کاربردی ساختهایم. بخشهایی از ساختمان نیز هست که بهقول معروف «همین است که هست» و نمیتوانیم حتی یکی از چوبهایش را جابهجا کنیم. در نتیجه مثلا نمیتوانیم مسیر کابلکشی برقش را تغییر بدهیم؛ البته برای شبکه میتوانیم کمی کابلکشی کنیم. بعضی از این دفاتری که به مشتریانمان اجاره میدهیم، تاریخی هستند و تا زمانی که این ساختمان پابرجا است باید به همان شکل که بودهاند بمانند. به هر حال دربارهٔ این وضعیت از ابتدا آگاه بودیم؛ پس دیگر نمیتوان گفت «اگر میشد همهٔ این دفترها را خراب کنیم، اینجا مرکزدادهٔ تمام و کمال میشد.» اصلا برنامهٔ ما همین بود که در آنجا قدری فضای دفتری داشته باشیم.
مسلما این هم یکی از محدودیتها است؛ اما مزیت هم محسوب میشود. درست است؟ جذابیت این ساختمان همین چیزها است که مطبوعات خیلی به آن میپردازند و مردم را شیفتهٔ دیدنش کرده است. کتابخانهای هم که قبلا دربارهاش صحبت کردم، در همان بخش مشاع ساختمان است. همهٔ مشتریان ما میتوانند برای برگزاری جلسات و نشستها به آنجا بروند؛ شبیه اتاق کنفرانس بزرگ و بسیار زیبا است. این ویژگی جالبی است. من مطمئنم که مدیر ساختمان و مسئول امور اقتصادی ترجیح میدهند از این کتابخانه استفاده دیگری بشود. شاید هم تمیز کردن آن هزینهٔ بیش از حد داشته باشد. با تمام این حرفها از نظر بِرندسازی (Brand) و ویژگیهای این ساختمان، تاثیر فوقالعاده خوبی دارد.
یک مسئلهای هم با همسایهها داشتیم. وقتی ساختمان را برای اولین بار بازسازی میکردیم، این بخش از شهر خلوت بود و همسایهای نداشتیم. کمکم وضعیت اقتصادی شیکاگو بهبود پیدا کرد و باعث شد این منطقه رشد کند و همسایگانی پیدا کنیم. بعد از این، بعضی همسایهها از سروصدای ما شکایت کردند. ما اصلا مجبور نبودیم کاری بکنیم؛ چون مجوز و پروانههای لازم را برای همهٔ کارها و تجهیزات و ژنراتورها داریم. ولی فقط برای اینکه همسایهٔ خوبی باشیم، هزینهای اضافی برای کاهش سروصدای ساختمان خرج کردیم. این درست است که مجوزها را داریم، اما باید همسایهٔ خوبی هم باشیم. خصوصا اگر در محلهٔ خوبی هستیم. پس هیچ اشکالی ندارد که هزینهٔ اضافی پرداخت کردیم. البته حرف از چند صد هزار دلار نیست؛ بلکه صحبت از چند میلیون دلار است که خرج کاهش سروصدا کردیم.
چیز دیگر دربارهٔ کف ساختمان است که خیلی قطور است. مجموعهٔ این ساختمانها زمانی ساخته شدهاند که هنوز حتی ماشینحساب جیبی هم اختراع نشده بود. بنابراین همهچیز بیش از حد نیاز کار شده است. ما برای اینکه یک سوراخ در کف درست بکنیم باید کلی هزینه کنیم. پس مسائل کوچکی از این دست هم هستند.
قدیمیبودن ساختمان در کار بازسازی تاثیر داشت. اما از نظر عملیاتی، ماهیت این بنا که برای کار با کاغذ و چاپ ساخته شده، ما را از مزایای زیادی برخوردار کرده است. همان طور که گفتم، مثلا شفتها، تحمل بار بسیار زیاد طبقات، جای کاملا مناسب برای نگهداری تجهیزات و سوخت، زیرزمین بزرگ، ورودی مناسب برای فیبر بهدلیل فضای زیرزمین، اینها تعدادی از این مزایا هستند. به نظر من خوبیها و مشکلات آن متناسب است.
تصویر: این ساختمان مدتی متروکه بود و سپس در سال ۱۹۹۸ برای تجهیزات مخابراتی تغییر کاربری یافت. از آن زمان تاکنون کاملا مرمت شده است.
الگر: این مسئله آن هنگامی که به فکر دریافت گواهینامهٔ LEED برای یکی از سالنهای سرور این مرکزداده افتادید، شما را با چه چالشهایی روبهرو کرد؟
اسمیت: LEED برنامهٔ بسیار موفقی است و به نظر من اعضای «شورای ساختمانسازی سبز ایالات متحده» (USGBC) باید به کاری که کردهاند افتخار کنند. درباره LEED بد هم میگویند. هرکسی میتواند بسته به اینکه جزو کدام دسته باشد، درباره آن بد یا خوب بگوید. ما ۳۵ یا ۴۰ پروژه در دست داریم. یکی از ویژگیهای LEED این است که برای مشتریان مرکزداده بسیار انعطافپذیر و سازگار است. من اکنون این ویژگی را خیلی دوست دارم. نمونهٔ آن خودمان هستیم که گواهینامه LEED زرین را فقط برای واحد اختصاصی شماره ۶۱۰ در این مرکزداده دریافت کردهایم.
من معمولا توضیح نمیدهم گواهینامهای که گرفتهایم، «LEED برای فضای داخلی ساختمان تجاری» است یا «LEED برای ساختمان جدید»؛ چون نمیخواهم دربارهٔ همهٔ انواع گواهینامههای آن توضیح بدهم. برای همین است که میگویم بهطور کلی گواهینامهٔ انعطافپذیری است. مثلا گواهینامهٔ «LEED برای فضای داخلی ساختمان تجاری» ویژهٔ گروهی از کاربران خدمات اشتراک مکانی تدوین شده که مرکزدادهٔ آنها در ساختمان خودشان نیست؛ تجهیزات و منابع را مالک آنجا در اختیارشان میگذارد. یعنی میشود گواهی را فقط برای بخشی از یک مرکزداده دریافت کرد. این چیز بسیار خوبی است. در ساختمان خودمان، کار ساختوساز و محوطهسازی را من انجام دادم. اما این ساختمان چندکاربره است. توجه کنید که ما گواهینامهٔ LEED را برای کل ساختمان پلاک ۳۵۰ در خیابان «شرماک» دریافت نکردیم؛ بلکه آن را فقط برای واحد ۶۱۰ که یکی از مراکزدادهٔ ساختمان است گرفتهایم. منظورم این است که با این انعطافپذیری، قابلیت ارائه گواهینامههای مختلف ممکن میشود.
مثالی میزنم. یکی از دستهبندیهای LEED دربارهٔ مصالح و ضایعات است. برخی از الزامات آن دربارهٔ این است که آیا مصالحتان را از منابعی تهیه میکنید که به محل ساخت پروژه نزدیک است، یا از جای دورتر میآورید. منظور این است که اگر بتن لازم برای پروژه را از جایی تهیه کنید که ۳٬۰۰۰ کیلومتر فاصله داشته باشد، طوری که برای تحویلدادنش لازم باشد اینهمه راه را بیاورند، برای آن امتیازی از LEED دریافت نمیکنید. در حالی که اگر این مصالح را از ۱۵۰ یا ۳۰۰ کیلومتری جایی که هستید تهیه کنید، امتیاز میگیرید. چون در آن صورت از سوخت فسیلی کمتری برای حملونقل استفاده کردهاید. به همین ترتیب اگر تمام ضایعات، شامل خردهچوبها و خردهسنگها و پشم شیشه را جدا کنید و به مراکز بازیافت مناسب بفرستید، امتیاز بیشتری دریافت خواهید کرد. دریافت امتیاز برای جداسازی ضایعات و ارسال آنها برای بازیافت، در گواهینامهٔ «فضای داخلی ساختمان تجاری» مثل آبخوردن است؛ چون ساختمان را خراب نمیکنید و در نتیجه ضایعات زیادی هم ندارید. اما در «LEED برای ساختمان جدید یا بازسازی» اگر بخشی از ساختمان را خراب کنید، امتیازتان صفر میشود؛ چون با این کار کلی آوار و ضایعات ساختمانی درست میکنید. هرکدام از این دستهبندیها ریزهکاریهایی نیز دارند و میشود سر این موضوع بحث کرد که مثلا «LEED برای فضای داخلی ساختمان تجاری» بهخوبی «LEED برای ساختمان جدید» نیست. این شاید درست باشد و شاید هم نباشد. اما به هر حال ما که ساختمان جدیدی نساختیم؛ بلکه روی فضای داخلی ساختمان تجاری کار کردیم. برای این مسئله هم اعضای شورای ساختمانسازی سبز آمریکا طرح و برنامهای دارند و این پروژه هم شبیه پروژههای دیگر است. معیارهای آن مواردی هستند از قبیل: فاصلهٔ مکان تهیهٔ مواد ساختوساز از پروژه، کیفیت هوای داخل ساختمان، بررسی و تصدیق کیفیت، بازده انرژی، دسترسی به شاهراه حملونقل. وظیفه گواهینامهٔ «طراحی فضای داخلی ساختمان تجاری» این است که برای هر موضوع، مجموعهای از الزامات را در اختیارتان بگذارد.
یکی از مسائلی که وجود داشت، استفاده از نور طبیعی بود. ساختمان ما هشت طبقه است که هر طبقهٔ آن حدود ۱۳ هزار متر مربع مساحت دارد. شکل آن مثل یک مکعب بزرگ است. وقتی آن را میساختند، در قسمت میانی ساختمان، نورگیری برای رساندن روشنایی به کارگران در نظر گرفته بودند. آن را بازسازیکنندهٔ اصلی بست و فضای بهدستآمده از این کار را برای مهیاکردن جای مفید بیشتر به طبقات افزود. یکی از دلایلی که ما موفق شدیم در اتاقهای UPS از نور روز استفاده کنیم این بود که این اتاقها در گرداگرد ساختمان قرار داشتند.
خیلی خوب بود اگر در مرکزدادهای که LEED گرفتیم نور طبیعی میداشتیم؛ چون جایی است که کارکنان زمان زیادی را در آن میگذرانند. با این حال چون درست در وسط ساختمان بود، هیچ پنجرهای برای دسترسی به بیرون نداشت. این یکی از مشکلات کوچک کار بود.
دربارهٔ سایر چالشهای مربوط به LEED، به نظرم از بزرگترین آنها این بود که هیچکدام از ما تجربهٔ کار با LEED را نداشتیم. گواهینامه LEED ویژگیهای جالبی دارد. باید قبل از شروع به طراحی، یک نفر را برای مسئولیتِ بازبینی و تایید کیفیت انتخاب کرده باشید. این موضوع امروز در حرفهٔ مرکزداده جا افتاده است؛ اما در آن موقع معمولا بازبینی و تایید کیفیت در آخرین مرحلهٔ پروژه بود. این یکی از مواردی بود که خوشبختانه ما زود متوجهش شدیم و یک نفر را برای این کار به تیم آوردیم.
بیشتر اوقات ما پروژهها را در دو مرحلهٔ جداگانه اجرا میکنیم. مرحلهٔ اول، ساختن ساختمان و آمادهکردن ضرورتهای اولیه است. در این مرحله ممکن است برق ولتاژ متوسط آماده کنیم و لولهکشی اولیه را هم انجام بدهیم. در مرحله بعدی، به تحویل تضمینی (Turnkey) یا مرحلهٔ تجهیز میپردازیم. برای گرفتن LEED باید اول موافقت اصولی ثبت کنید. این هم چیز دیگری بود که ما پیشاپیش درباره مراحل آن مشاوره گرفتیم تا هیچ اشتباهی نکنیم.
شاید دفعهٔ اول در مشاوره برای گرفتن LEED بیش از حد هزینه کردیم. حالا که در این زمینه تجربه زیادی کسب کردهایم، فهمیدهایم که خیلی ممکن است وارد بازار جدیدی بشویم و با معمار جدیدی ملاقات بکنیم که بگوید: «آهان! گواهینامهٔ LEED میخواهید؟ ما این کار را برایتان میکنیم اما باید حدود ۵۰٬۰۰۰ دلار بیشتر پول بدهید». حالا ما به چنین کسی میگوییم: «خودت این کار را بلد نیستی! ما یادت میدهیم LEED را چطور اجرا کنی؛ هیچ هزینهای هم ندارد.» این مرحلهٔ مذاکره از «زنجیرهٔ تامین» (Supply Chain) ـ[6] است. تجربهٔ ما از شرکای معمارمان خیلی بیشتر شده است. یک متخصص LEED در گروهمان داریم که در دفترمان در بوستون کار میکند. رشتهٔ این خانم معماری بود. همین که فارغالتحصیل شد استخدامش کردهایم و کل برنامه را به او سپردهایم. او مسئول تمام امتیازها و گواهینامههای ما است. احتمالا اطلاعاتی که او درباره LEED برای مرکزداده دارد، بیشتر از اطلاعات هرکس دیگری در دنیا است. او کسی است که نامش در فرمها و نامههای رسمی ما میآید. او معیارهای مختلف را بررسی میکند و میآید به من میگوید که ما گواهینامه LEED نقرهای میگیریم، گواهینامه زرین میگیریم، گواهینامه پلاتین میگیریم. اینها کارهایی است که باید برای بیشتر کردن رتبهٔمان انجام بدهیم.
الگر: من معمولا در مصاحبهها، از ظرفیت برق و اینکه در هر مرکزداده چند رک جا میگیرد، سوال میکنم. به نظرم در مرکزدادهٔ شما تعداد رک در هر سالن سرور در ساختمان متغیر است.
اسمیت: بله همین طور است. اما از آنجایی که من در تمامی مراحل پروژهٔ این مرکز، از بررسیهای ضروری برای خرید ملک گرفته تا طرحریزی و تکمیل دست داشتهام، میتوانم با اطمینان نسبتا زیادی دراینباره به شما اطلاعات بدهم. توجه کنید که برنامهریزیها و همچنین آمدن مشتریان بزرگ به این مرکزداده، بیشتر در سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ بوده است. بنابراین مگر تقریبا یک طبقهٔ کامل از این ساختمان که برای یک شرکت خدمات مالی است، میزان ظرفیت برق بیشتر فضای این مرکز، حدود ۵۳۸ تا ۱٬۰۷۶ وات در هر متر مربع است. ارتفاع سقف از کف در این ساختمان خیلی زیاد نیست. بنابراین اینجا تعداد چشمگیری واحد اختصاصی بدون کف کاذب دارد که طبیعتا میزان ظرفیت برقشان به ۵۳۸ تا ۱٬۰۷۶ وات در متر مربع محدود میشود.
گروه Digital در ساختمانهای جدیدترش، ظرفیت برق را تا حداکثر ۲٬۱۵۳ وات بر متر مربع افزایش داده است. این مقدار برای یکی از مشتریانمان در یکی از این مراکز که مساحت آن ۲٬۳۰۰ تا ۲٬۸۰۰ متر مربع است، بسیار زیادی است و به حدود ۴٬۳۰۰ وات بر متر مربع میرسد. به هر حال گمان میکنم میانگین ظرفیت برق ساختمان حدود ۵۸۳٫۲ وات بر متر مربع باشد.
الگر: آیا برنامهٔ ثابت و از پیش تعیینشدهای برای عرضهٔ زیرساخت دارید یا در هر واحد اختصاصی جداگانه است؟
اسمیت: دراینباره مشتریان زیادی هستند که زیرساختشان را خودشان ساختهاند. در مرکزدادهٔ Digital بهطور کلی ما سیستم UPS یا منبع برق اضطراری را برای افزونگی 2N ساختیم. بهجز نیروگاه ژنراتور، این UPS از نوع کلاس چهار و دارای معماری توزیعی و مطابق با استانداردهای موسسه آپتایم (Uptime) است. این سیستم دو کابل برق دارد و لازم نیست در هنگام عملیات نگهداری، تجهیزات را غیرفعال کنیم. این ویژگی برای ما عامل اساسی برای برخورداری از پایایی (Availability) است. مقیاس کار ما آنقدر عظیم است که بخش مهمی از مشغلهٔ من خشنود نگهداشتن مشتریانمان است. «سیستم UPS تبدیل دوگانه 2N» روش سنتی و بسیار سادهای است و کار کردن با آن بسیار آسان است.
برای مثال وقتی به شما میگویم در یکی از طبقات، ۴ واحد اختصاصی با ۱٬۳۵۰ کیلووات برای هرکدام داریم، حرف از سیستم یکپارچه و بزرگ ۶٬۰۰۰ کیلوواتی نیست. ما تلاش میکنیم واحدهای اختصاصی و ماژولهایمان را در Digital تا حد ممکن از یکدیگر جدا کنیم. با این کار مشتریان شرکتی بزرگ را جذب میکنیم. بهدلیل اینکه این نوع مشتریان اغلب تمایل دارند مثلا UPS خاص خودشان را داشته باشد و با کسی شریک نباشند. چون نمیخواهند مجبور بشوند مرتب برنامهٔ زمانبندی تعمیر و نگهداریشان را با شرکت میزبان اشتراک مکانی هماهنگ کنند؛ میخواهند بهنوعی همهچیز در اختیار خودشان باشد. این یکی از ویژگیهای مهم مرکزدادهٔ ما است.
با این حال پیکربندی این ساختمان پیچیده است. وقتی به حومهٔ شهر دالاس در ریچارسون در ایالت تگزاس میرویم، ساختمانهای یک طبقهای میسازیم که در آن برای هریک از مشتریان، جداگانه ژنراتور و UPS و سیستم امنیتی اختصاصی و همچنین در ورودیِ اختصاصی داریم. در ساختمانهای پیچیدهتری مانند این، بهطور کلی مجبورید برخی از تاسیسات را به اشتراک بگذارید. برای نمونه ما در همین جا یک ژنراتور موازی ولتاژ متوسط به کار گرفتهایم؛ اما برای مشتریان در هریک از واحدهای اختصاصیشان، UPS مجزا و اندازهٔ مشخصی از بار سرمایشی تعریف کردهایم. مثلا طبقه هشتم سیستم مشترک ژنراتور موازی ولتاژ متوسط دارد؛ سپس جداگانه UPS و بار سرمایشی برای هر بخش تقسیم میشود.
زیرساخت Digital در کل این ساختمان، با تاسیسات تولید آب سرد نیروگاه آن طرف خیابان کار میکند. در واقع با آن نیروگاه قرارداد بلندمدت ۲۵ ساله داریم. ما نیروگاهشان را دوباره طراحی کردیم و ساختیم، ظرفیت ژنراتور اضافه کردیم، طراحی و ساخت همهٔ شیرها و لولهها را مجددا انجام دادیم، یک رایزر دیگر هم اضافه کردیم. ما توانستهایم چنین نیروگاه صنعتی بسیار بزرگی را برای انجام وظایف حساس مهیا کنیم. به همین دلیل هم این نیروگاه هنگام نگهداری نیازی به غیرفعالکردن تجهیزات ندارد.
موضوع جالب دربارهٔ این مجموعه این است که مخزن ذخیرهساز سرمایی داریم. با توجه به میزان بار کنونی، فقط از این مخزن ذخیرهساز سرمایی استفاده میکنیم. این مخزن فقط برای ساختمان ما و مرکز همایش است. در شرایط عادی، مرکز همایش از این مخزن استفاده میکند. برق که قطع میشود، باید مرکز همایش و هتل تخلیه شوند؛ چون نمیشود که مردم را در آنجا بدون برق نگه داشت. در چنین شرایطی فقط ما برق اضطراری برای بهکار انداختن پمپهای مخزن ذخیرهساز سرمایی داریم. در واقع با در نظر گرفتن بار کاری کنونی، ذخیرهٔ سرماییمان حدود ۴۰ ساعت است که واقعا مقدار بیسابقهای است و از میزان سوختی که داریم بیشتر است.
این امکانات از مزایای سایت ما است. چطور در اینجا چنین چیزی داریم؟ این امکان قبلا وجود داشت. ما که آمدیم، در تاسیساتشان سرمایهگذاری کردیم و رابطهٔ بسیار خوبی با مالک آن برقرار کردیم که دولت است. با این کار علاقهٔ زیادی به ما پیدا کردند. رابطهٔ ما با عوامل این نیروگاه خیلی خوب است.
الگر: شما در این مجموعه با ظرفیتهای زیرساختی عظیمی سروکار دارید. آیا برای اجرای عملیات در چنین مقیاسی، با چالش روبهرو شدهاید؟
اسمیت: این درست است؛ اما اول مزایای این مسئله به چشم میآید. ما به مرکزدادهٔ Cermak میگوییم «مجتمع عمودی». در سایتهایی مثل سانتاکلارا یا ریچاردسون یا ویرجینیا یا نیوجرسی، فضاهای بزرگی داریم که در آنها چندین ساختمان با چندین مرکزداده میسازیم و مشتری زیادی هم داریم. در مجتمعها بهدلیل ابعاد عظیم فضا همچنین از لحاظ مدیریتی، میتوان در مقیاس عظیم صرفهجویی کرد. شما در هر ساختمان یک مهندس ارشد دارید؛ اما میتوانید از مدیر ساختمان و مسئولین بخش مالیات و مدیر عملیات استفاده زیادی بکنید. من این تصویر بامزه را دارم که یک تکنسین باتری همیشه در یکی از بخشهای مرکزداده Cermak هست و هرگز از ساختمان بیرون نمیرود! برایش آب و غذا میفرستیم و او تا ابد از باتریهای من در آن ساختمان مراقبت میکند.
به نظر ما اینکه کسی را داشته باشیم که وظیفهٔ نگهداری از UPSها را به عهده داشته باشد، از نظر «صرفهجویی به مقیاس» (Economies of Scale) بسیار خوب است. در این ساختمان ما بیش از یک نوع UPS داریم، در واقع فقط دو نوع داریم. یک سری Liebert است و سری دیگر MGE. من میتوانم این سری باتریها را در بار ۱۰ ـ ۱۵ مگاواتی توزیع کنم.
اما دربارهٔ دردسر کار در مقیاس عظیم، باید گفت که قطعا سروصدای چیلرها، هنگام شب مانع استراحت مردم میشود. از این گذشته استفاده از چنین سیستم مشترک بزرگی، ضریب آسیبپذیری خدمات را افزایش میدهد. با این حال مرکزدادهٔ با زیرساخت از پیش آماده، اغلب با بار ۱٬۱۲۵ تا ۲٬۲۵۰ کیلووات کار میکنند. ما تعداد زیادی از چنین سیستمها داریم که اگر مشکلی در یکی از آنها رخ بدهد، کارکرد تاسیسات بدون وقفه ادامه خواهد یافت و بهرهبردار حتی متوجه لحظهٔ قطعشدن خدمات هم نخواهد شد. وقتی در اندازهٔ وسیع با سیستمهای بزرگِ مشترک کار میکنیم، کمی دچار اضطراب میشویم. رقبای ما سیستمهای بزرگتری میسازند و ما فکر میکنیم که این کار ضریب آسیبپذیری بیشتری دارد و بسیاری از مشتریانمان هم موافقاند. آنها از داشتن سیستمهای کوچک و مجزا راضی هستند. قبل از آنکه ارتقای تاسیسات تولید آب سردِ آن طرف خیابان را کامل کنیم، این قضیه کابوس هر شب من بود. چون میترسیدم در تاسیسات سرمایشی مجتمع Cermak اتفاقی رخ بدهد که مجبور بشویم بیشتر سیستمها را در بخشهای مختلف مجموعه خاموش کنیم. حالا که توانستهایم بیش از ۱۰ میلیون دلار در زیرساخت آن تاسیسات سرمایهگذاری کنیم، با خیال راحت میخوابم. چون اطمینانپذیری (Reliability) و پایایی (Availability) و طراحی آن، همانند چیزهای دیگری که داریم مستقل است. بدین ترتیب این بیشک یکی از چالشهایی بود که داشتیم.
«در مجتمعها بهدلیل ابعاد عظیم فضا، همچنین از لحاظ مدیریتی میتوان در مقیاس عظیم صرفهجویی کرد. شما در هر ساختمان یک مهندس ارشد دارید؛ اما میتوانید از مدیر ساختمان و مسئولین بخش مالیات و مدیر عملیات استفاده زیادی بکنید. من این تصویر بامزه را دارم که یک تکنسین باتری همیشه در یکی از بخشهای مرکزداده Cermak هست و هرگز از ساختمان بیرون نمیرود! برایش آب و غذا میفرستیم و او تا ابد از باتریهای من در آن ساختمان مراقبت میکند.»
وقتی در چنین ابعاد و مقیاسی کار میکنید، بهمرور زمان در منطقه شناخته میشوید و تاثیر بیشتری هم خواهید داشت. معمولا شیکاگو در روزهای بسیار گرم بهدلیل استفادهٔ زیاد از سیستمهای سرمایشی، با قطع برق مواجه میشود. اینجا است که باید برای قطعیها چاره داشت. در چنین وضعیتی، وقتی ما یا مشتریانمان بهدلیل آشفتگی در شبکهٔ برق ناچار میشویم از شبکه جدا بشویم و با ژنراتورها کار کنیم، باید هماهنگی بسیار خوبی در روابط انسانیمان داشته باشیم. این یعنی مهارت و ارتباط تلفنی با روشهایی نهچندان معمولی. چون ما مشتری بزرگی هستیم، نورچشمی شرکت ComEd محسوب میشویم؛ البته این علاقه دو جانبه است. این شرکت از شرکتهای برق خصوصی است که به آن علاقهمندیم. عوامل این شرکت خیلی خوب هستند و روابط بسیار صمیمانهای با آنها داریم. ما با تیم مدیریت ارشد این شرکت و با افراد بخش اجرایی آن هم ارتباط داریم. این موضوع از آن چیزهای مهم است. چون مثلا وقتی برق از ایستگاه فرعی Fisk شیکاگو قطعی میشود و ما ناگهان مجبور میشویم برق زیادی را با ژنراتور تامین کنیم، بهسرعت با آنها تماس میگیریم و میپرسیم اوضاع چطور است و برق چهزمانی وصل میشود.
همیشه دربارهٔ میزان مصرف سوخت، نگرانیهای زیستمحیطی وجود دارد. مصرف حدود ۷۸۰ هزار لیتر سوخت در یک مرکزداده، واقعا هم نگرانی دارد. بخشی از این مقدار سوخت از مصرف مشتریان و بخشی هم از ما است. در هر حال این کار راحتی نیست که هم از نظر بیمه و هم از نظر محیط زیست و سایر تعهدات، حواسمان به مقدار مصرف سوخت باشد.
تصویر: کارکنان و مشتریان مرکز فناوریِ ۱۰۵ هزار متر مربعی Lakeside، در مجموع بیش از ۲٬۰۰۰ بار در روز در این ساختمان آمد و رفت میکنند.
مسئلهٔ دیگر درباره حضور آدمها است. هر روز به ساختمان بیش از دو هزار بار آمد و رفت میشود. ما نیروهای امنیتی و عملیاتی زیادی داریم؛ چون در ساختمان فعالیتهای زیادی میشود. همچنین دو نفر از مشتریان ما عرضهکنندهٔ خدمات اشتراک مکانی هستند؛ در نتیجه مشتریانِ آنها هر روز وارد محدودهٔ امنیتیمان میشوند. مدیریت امنیت فیزیکی در این ساختمان بسیار سخت است.
این ساختمان ۴ بالابر بسیار بزرگ مخصوص حمل بار دارد. استفاده از بالابر در هنگام ساخت و توسعهٔ ساختمان، برنامهٔ زمانی مشخص داشت. هر بالابر ۲۴ ساعته بهنوبت در اختیار یکی از مدیران و پرسنل بخش تدارکات بود. در این حال پیش میآمد که اگر پیمانکاری مجال ۱۵ دقیقهای برای سوار شدن را از دست میداد، شاید مجبور میشد یک روز صبر کند تا بتواند دوباره سوار بالابر بشود.
موضوع امنیت نیز مشابه موضوع نظارت بر افراد است. این بخشی پرکار است؛ بهطوری که من حتی نمیدانم چند دوربین در ساختمان هست. این هم موقعیتی است برای سنجش محدودیت عوامل انسانی. یک ایستگاه امنیتی را در نظر بگیرید که چند نفر متصدی در آن هستند، پنج یا شش نفر، یا اصلا شاید هم یک نفر. مگر این افراد مراقب چند دوربین میتوانند باشند؟ اینها مسائلی است که وقتی در چنین ابعاد و مقیاسی با کار درگیر هستید، آزموده میشود. ما در این مدت، فراز و نشیبهای بسیاری را از سر گذراندیم و بزنم به تخته گرفتار هیچ مشکل امنیتی مهمی نشدیم. بدین ترتیب آیا این درست است که ما بیشتر در معرض مشکلات امنیتی قرار داریم، چون مقیاس کاریمان تا این حد بزرگ است؟ یعنی امکان بروز خطر در کارمان زیادتر است؟ گمان نمیکنم اینطور باشد؛ اما کاملا هم مطمئن نیستم. زیاد نیستند کسانی که از این دست تجربهها داشته باشند و ما بتوانیم با آنها مشورت کنیم.
الگر: از وقتی این ساختمان را خریدید و سپس طی برآوردها و بازسازیهای مختلفی که انجام دادید، با مسئلهٔ غافلگیرکنندهای مواجه شدهاید؟
اسمیت: پس از گذشت یک سال از شروع پروژه، معلوم شد که طرحریزی بسیار خوبی داشتهایم. ما این ساختمان را از همهنظر بررسی کردیم. من به شیکاگو میرفتم و در طبقهٔ چهارم آن بهحالت مراقبه مینشستم و انگار که از درون با ساختمان حرف میزنم میگفتم: «عزیزم! چه کاری از دستت برمیآید؟ مرحله بعدی کار چه باشد؟» مدام این پلهها را بالا و پایین میرفتم و فکر میکردم با مسیرهای عبور لوله و با مهندسان چه کار میشود کرد؛ بررسیهای اینچنینی میکردم. با این مطالعات متوجه شدیم که کارمان دارد روزبهروز بهتر میشود. با کاری که انجام دادیم در این زمینه حرفهایتر و زیرکتر شدهایم.
سالی یکبار سهامداران اصلی (خودم، مدیر گروه ساختوساز، مدیر ساختمان، مدیر ساختوساز در پروژههای جدید، ذینفع منطقه) دور هم جمع میشدیم و در طرح کلی پروژه بازنگری میکردیم. اما کمکم احساس کردیم که این کار بیفایده است چون شبیه همین مشکلات را در سالهای گذشته هم حل کرده بودیم. البته چیزهایی هم یاد میگرفتیم. مثلا اینطوری که «یادتان میآید در پروژهٔ قبلی که ارتفاع کافی برای جادادن آن ژنراتور داخلی را نداشتیم، با تغییر چیدمان مشکل را برطرف کردیم؟ به همان ترتیب، حالا هم میتوانیم ژنراتورها را اینجا بگذاریم». یا اینکه «یادتان میآید که یک مشتری داشتیم که خیلی دلش میخواست فلان کار نامعقول را بکند و برای عملیکردن آن بودجهٔ مطالعهٔ فنیاش را هم به ما داد و آخرش هم چیزی از ما نخرید؟ حالا ما نتایج آن مطالعات فنی را داریم که چیزهای خوبی برایمان روشن میکند.» بنابراین به نظر من مسائلی که داشتیم چندان غافلگیرمان نکردهاند؛ چون ما در کار این ساختمان روزبهروز باتجربهتر و بهتر شدهایم. هرچه بیشتر در این کار و در این تاسیسات زمان صرف کردیم و آن را بهتر شناختیم، سرعت پیشرفتش هم بیشتر شد.
البته گمان میکنم قضیهٔ سروصدا غافلگیرمان کرد. به هر کاری دست زدیم، خوب پیش رفت و هرکدام از مراکزداده و واحدهای اختصاصی بهخوبی طرحریزی و ساخته شدند؛ اما سروصدای روی بام غافلگیرمان کرد. تصمیم نداشتیم آن کارهایی را که سرانجام برای کاهش صدا کردیم بکنیم؛ واقعا میتوانستیم در برابر شکایت مردم منطقه ایستادگی کنیم. ولی شهروند خوب بودن راه سادهتری است. همان طور که گفتم، ساختن این مرکز خیلی موفقیتآمیز و پرسود بوده است. ما هم این سود را به ملک برگرداندیم و در آن سرمایهگذاری کردیم. تصمیم عادلانهای بود.
الگر: اگر میتوانستید برگردید به سال ۱۹۹۸ و عضوی از گروه بازسازی ساختمان باشید، آیا کاری بود که دلتان بخواهد جور دیگری اجرا بشود؟
اسمیت: بهگمانم بد نیست در تجارت همیشه کمی به موفقیت خود شک داشته باشید. هیچوقت نمیتوانید یقینا بفهمید که از پس کار برمیآیید یا نه. وقتی مالکیت ساختمان پلاک ۳۵۰ در خیابان «شرماک» را به دست آوردیم، جنبههای سودمند آن را بررسی کردیم و ارزشهای آن را سنجیدیم. این مرکز برای ما گردش مالی و ارزش زیادی داشت. بهایی که برای آن پرداختیم کاملا مناسب بود. توانایی این را هم داشتیم که سرمایهٔ بیشتری صرفش بکنیم و آن را بیشتر گسترش بدهیم. اکنون بیش از صدها میلیون دلار میارزد.
اگر از اول از نتیجهٔ کنونی کار با این مرکزداده و موفقیت مالی آن باخبر بودم و میشد کل فرایند را از ابتدا انجام بدهم… اصلا بگذارید اول بگویم که یکی از چیزهای جالب در صنعت مرکزداده، این است که رشد زیادی دارد. مثلا شرکتهای بزرگی مثل اپل، فیسبوک، یاهو، مایکروسافت را در نظر بگیرید. این شرکتها مانند ما با سرمایه سروکار ندارند؛ نوع شرکتهای آنها با ما فرق دارد و قوانین متفاوتی هم دارند. نوع امیدها و آرزوها و اهداف و حسابکتابهایشان هم با ما فرق دارد. اگر مایکروسافت یا گوگل یا اپل و یا هر شرکت دیگری دست به ساخت مرکزدادهٔ ۱۰۰ مگاواتی بزند، احتمالا آن را بهشیوه ما نمیسازد.
بدین ترتیب من اگر امکانش را داشتم که کار را جور دیگری انجام بدهم، مالکیت تاسیسات انرژی آن طرف خیابان را به دست میآوردم و تاسیسات CHP گازی ۵۰ مگاواتی میساختم با پست پاساژ ۵۰ مگاواتی. اگر امروز چنان تاسیسات را در اختیار داشتم، آنوقت اینجا مرکزدادهٔ معمولی بود با تاسیسات تولید آب سرد معمولی؛ ولی منبع انرژی و شیوهٔ تولید آب سردی که دارد، آن را از نظر مصرف انرژی و انتشار کربن با PUE پروژهٔ Open Compute فیسبوک برابر میکرد (رقم ۱٫۵ یا ۱٫۱).
از نظر اقتصادی ساختن چنین تاسیساتی در محیط شهری و در مقیاس ۱۰ مگاواتی، چندان عاقلانه نیست. اما در مقیاس ۱۰۰ مگاواتی جنبهٔ نمایشی و تبلیغاتی دارد؛ چون نشان میدهد مرکزدادهٔ ۱۰۰ مگاواتی را چطور باید ساخت.
مشکلی که امروزه همه گرفتار آن هستیم، این است که حتی ما هم با ترازنامهٔ ۱۰ میلیارد دلاری و ۱ میلیارد دلار درآمد و چند صد مگاوات ظرفیت مرکزداده، نمیآییم برای کسی تاسیسات ۱۰۰ مگاواتی بسازیم؛ حتی اگر مشتری بیاید و کل بودجهٔ آن را هم خودش بدهد. به نظر من این شرایط خاصی است که از سر میگذرانیم. صنعت مرکزداده روبهرشد است و ما هم داریم رشد میکنیم و سعی میکنیم که از پس این اوضاع سخت بربیاییم و بتوانیم فعالیتهای صنعتی خود را گسترش بدهیم. با این حال اقتصاد آنقدر خطرناک است که کسی جرات نمیکند اولین نفری باشد که چنین کاری بکند.
واقعا فکر میکنم که داشتن تاسیسات CHP با ظرفیت ۱۰۰ مگاوات برای مرکزداده خوب است؛ چون میتوان حداقل میزان ضروری سرمایش و برق را در اختیار داشت. با داشتن این تاسیسات، منبع گازسوز بزرگ و خوبی دارید که احتیاج شما را تامین میکند و میتوانید از آن بههمراه شبکهٔ برق برای افزونگی 2N استفاده کنید. هروقت هم عملیات تعمیر و نگهداری لازم شد، کافی است ژنراتورهای CHP را خاموش کنید، از برق شهری برای مصرف مرکزداده استفاده کنید و مثل دیگر نیروگاهها اقدامات لازم را انجام بدهید. در اینجا این سوال پیش میآید که آیا لازم است مرکزدادهٔ Digital یا شرکت Com Ed یا هر شرکت عرضهکنندهٔ خدمات مرکزدادهٔ دیگر، مالک چنین سیستمی باشد؟ مسئلهٔ ضرورت مالکیت آن هنوز برای خودم حل نشده است. اما از نظر مهندسی فکر میکنم داشتن نیروگاه بزرگ CHP با ظرفیت ۱۰۰ مگاوات، فناوری مناسبی است.
الگر: دستزدن به پروژهٔ ساخت چنین مرکزدادههایی با این مقیاس بزرگ و ساختمانی منحصربهفرد، کار هرکسی نیست. از اینکه بگذریم آیا اصولی در کار طراحی هست که بخواهید به کسانی که وارد چنین پروژههایی میشوند توصیه کنید؟
اسمیت: من از طرفداران سرسخت سرمایش طبیعی هستم؛ چه از نوع مستقیم و چه غیرمستقیم. توجه کنید که اگر بخواهید حجم زیادی از هوای بیرون را وارد محیط مرکزدادهٔ خودتان بکنید، ابعاد حجم ساختمان و زمین بسیار مهم میشود. برای نمونه همین ساختمان ما بهشکل یک مکعب بزرگ است. به همین دلیل بخشهای بسیار زیادی از فضای داخلیِ آن برای مبادلهٔ مستقیم هوا، دسترسی به بیرون ندارد. به نظر من بهتر است برای این کار از ساختمانهای پهنتر با ارتفاع کمتر یا ساختمانهای درازتر با پهنای کمتر استفاده کنید. باید مطمئن بشوید که حجم داخل ساختمان با سطح خارجی آن متناسب است؛ زیرا برای انتقال هوا به درون مرکزداده، ساختمان باید با بیرون سطح تماس داشته باشد.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا هرکسی میتواند در مناطق دورافتاده مرکزداده بسازد؟ پاسخ ممکن است مثبت یا منفی باشد. چون همه که نمیتوانند به یوتا (Utah)، وناچی (Wenatchee)، نشویل (Nashville) یا اینجور جاها بروند. از طرفی هنوز برای ساختن مرکزداده در کانونهای شهری، درخواست وجود دارد. واقعا جالب است! چرا در کالیفرنیا مرکزداده میسازند؟ منطقی نیست! خیلی پرهزینه است. احتمال وقوع زلزله هم وجود دارد. ساختن مرکزداده در کالیفرنیا واقعا کار سختی است. با همهٔ این حرفها، آنجا اگر بزرگترین بازارِ ما نباشد، باید بگویم قطعا از چند بازار بزرگ ما هست. قسمت جالب ماجرا هم همین است. از شکل و طراحی و عملکرد مرکزداده هرچه بگویم، در این بازار تقاضای بسیار زیادی برایش وجود دارد. فکر میکنم مهمترین توصیهٔ من همین است.
ما الگوی جدیدی برای ساختمان داریم که به آن PBB Plus ـ[7] میگوییم. در آن یک قالب انتخاب کردهایم که بر اساس آن حجم مرکزداده و حجم هوایی که لازم است در آن جریان داشته باشد، با ابعاد فیزیکی آن متناسب است. جنسش از فولاد و مانند یک واحد مرکزداده است. میتوانیم ۱۰ یا مثلا ۴۰ عدد از این واحدها را یک طبقه یا دو طبقه در کنار بچینیم و به هریک جداگانه هوارسانی کنیم. بدین ترتیب هروقت از طریق تیم طراحی وارد معاملهای میشویم، به مشتری میگوییم «میخواهید در فلان بازار چهکار کنید؟» آنها میگویند: «میخواهیم ۱۰ مگاوات ظرفیت داشته باشیم.» یا «یک قطعه زمین با این ابعاد به من بدهید.» یا «من زمینی با فلان ابعاد دارم، میخواهم ببینم شما با آن چهکار میتوانید بکنید؟»
ما این دستورالعمل از پیش تعیینشده را برای ساختار فیزیکی ساختمان داریم و میتوانیم ساختارهای تاسیساتی گوناگونی را در آن به کار ببریم. اما ساختمان عامل اصلی پیکربندی است. برای اینکه متوجه منظور من بشوید، باید به پروژه Open Compute فیسبوک و طراحی Computing Coop شرکت یاهو توجه کنید. چنین مرکزدادههایی را پیکربندی ساختمان متمایز میکند.
الگر: پروژههای مرکزدادهٔ بسیاری را در طول سالهای متمادی دیدهام که در فرایند طراحی ساختمان، به محیط داخلی اهمیت نمیدهند. اهمیتدادن به نورآوری در طراحی داخل مرکزداده تحول مهمی است. اکنون افزودن قابلیتهای جدیدِ بسیاری در این کار ممکن شده است.
اسمیت: یکی از دشواریهای ما در حرفهٔ مرکزداده همین است. مراکزداده حتی برای بعضی از شرکتهای فناوری هم اولویت ندارند. شرکتهای دیگری را هم داریم که سنتی عمل میکنند و در آنها بحث تکنولوژی تنها یکی از خدمات محسوب میشود، که آنهم در آخر سیاههٔ اولویتها قرار دارد.
ما بحث پیکربندی ساختمان را با نگرش اقتصادی مطرح کردیم. من گفتم: «دیگر از این مجتمعها و ساختمانهای پیچیده خسته شدهام. به آنها علاقه دارم چون باعث شدهاند به چنین موفقیتهایی برسم. اما به نظر من اگر زمان صرف کنیم و از اول ساختمانی مناسب طراحی کنیم، ارزانتر تمام میشود.» بحثهای زیادی در این زمینه داشتیم. بعضیها عقیده داشتند صَرف زمان و ساخت و توسعهٔ ساختمان، با مسائل اقتصادی جور درنمیآید. نظر ما این بود که در بعضی موارد این ایراد ممکن است صحیح باشد.
من با Steve Kundich نایبرئیس Digital Realty Trust صحبت کردم که سالها این گروه را اداره میکند و معماری تجربی است. از او خواستم خودش بهتنهایی و بدون اینکه کسی به او بگوید چهکار باید بکند، طرح ساختمان مرکزدادهٔ بیعیبونقص را روی کاغذ بیاورد. بعد بر اساس آن برآورد هزینه کردیم و متوجه شدیم که اگر ساختمان را درست بسازیم، میتوانیم کمی صرفهجویی داشته باشیم. طراحی از پیش آمادهٔ آن هم برای ما مزیت بزرگی است؛ زیرا امکان میدهد سریعتر عمل کنیم.
الگر: پس از کار کردن بر روی چندین پروژهٔ مرکزداده که در آنها سبزبودن در اولویت بود، به این نتیجه رسیدم که طراحی سبز اساسا از نظر ساخت هم خوب است. یعنی حتی اگر رعایتکردن آن بهدلیل شرایط زیستمحیطی اجباری نباشد، اجرای آن باعث میشود طراحی و عملیات بهینهتر باشد و منابع کمتری مصرف شود. نتیجه همهٔ اینها، بهرهوری بیشتر و صرفهجویی در هزینه است.
اسمیت: برای یک کاری با شرکت Liebert حسابها را بررسی میکردیم و آنها چیزهایی را که ما خریده بودیم و روند کلی کار را نشانمان میدادند. از ایشان خواستم که در جلسهٔ روز بعد، کل خط تولید UPSهای بزرگ و پرظرفیت خود را به من نشان بدهند و بگویند که هزینهٔ آنها بهازای هر پوند وزن چقدر میشود. پرسیدند این اطلاعات را برای چه میخواهم؟ گفتم فعلا نپرسید تا بعدا برایتان توضیح بدهم.
هدف من این بود که بفهمم چند درصد از سود ناخالص آنها از راه نوآوری و تکنولوژی به دست میآید. میخواستم هزینهٔ مواد اولیه را کم کنم که گمانم بهمیزانِ مساوی از فولاد و سرب و مس بود. همان طور که حدس میزدم، رابطهای کاملا خطی بین هزینه و وزن وجود داشت؛ یعنی UPSهای سنگینتر هزینه بیشتری هم داشتند. به همین دلیل هم من سبکترین UPS را سفارش دادم. مدلهایی که سبکتر بودند، ترانسفورماتور و از اینجور چیزها را نداشتند. شاید مناسب باشند شاید هم نباشند؛ اما مهم همان چیزی است که شما در سوالتان اشاره کردید: مصرف کمتر منابع.
وزن مسئلهای است که با هزینه و حملونقل و مواد و ذوبکاری ارتباط دارد؛ همهٔ این عوامل در آن بسیار تاثیرگذار هستند. تجهیزاتی که سبکتر هستند با محیط زیست سازگارترند.
تصویر: جزئیات اضافهشده به معماریِ ساختمان مرکز فناوری Lakeside
الگر: در پایان گفتوگو آیا چیز دیگری هست که بخواهید دیگران بدانند؟
اسمیت: مراکزداده برق زیادی مصرف میکنند؛ اما آیا این خوب است یا بد؟ به نظر من مراکزداده مثل موتورهای بزرگی هستند که میزان تولید برق را افزایش میدهند. زیاد بودن مصرفِ برق مراکزداده، به نفع دنیا است.
در سالهای اخیر ساختمان ما با اینقدر افزایش میزان بار فاوا، از بزرگترین مصرفکنندگان برق در شهر شیکاگو شده است و این برای ما نکتهٔ مهمی است. چون نشان میدهد که داریم به شهر شیکاگو کمک میکنیم تا پیشرفت کند و از شکل صنعتی سابق خود بهشکل صنعتی جدید تغییر کند که برپایهٔ خدمات و فناوریهای نو است. بخش بزرگی از این تحول را خدمات مالی تشکیل میدهد. چون مشتریان بزرگی در اینجا هستند و من گمان میکنم که این برای ساختمان ما تحول اساسی و مهمی باشد. ما در سال گذشته در مصرف برق حتی از فرودگاه O’Hare نیز پیشی گرفتیم.
الگر: فکر میکنم نکتهٔ بسیار خوبی است. توجه به عملکرد و نقش این ساختمان در گذشته و حال نشان میدهد تکامل و تحول بسیاری داشته است.
اسمیت: بازسازی از نظر اقتصادی یعنی همین. ما سرمایه و موادی را که از انقلاب صنعتی به دست آمده، دوباره در این تحول و بهاصطلاح انقلاب نوین استفاده میکنیم. واقعا در چرخهٔ بسیار جالبی قرار داریم.
«ما سرمایه و موادی را که از انقلاب صنعتی به دست آمده، دوباره در این تحول و بهاصطلاح انقلاب نوین استفاده میکنیم. واقعا در چرخه بسیار جالبی قرار داریم.»
پانویس
[1] این مطلب ترجمهٔ بخش هشتم از کتاب «The Art of the Data Center» است. گفتوگوکننده داگلاس الگر (Douglas Alger)، مترجم پرواز خیّر، ویراستار پرهام غدیریپور، بهکوشش دکتر بابک نیکفام، تهیهشده در باشگاه مراکزداده
[2] هتلهای خدمات شبکه (Carrier hotels or Colocation centre): نوعی مرکزداده است که در آن فضای تجهیزات و پهنای باند را به مشتریان خردهفروشی اجاره میدهند.
[3] ذخیرهساز سرمایی (Thermal storage): روشی در سیستم سرمایش است که در کاستن از اوج بار الکتریکی تاسیسات بسیار موثر است. در این روش در ساعاتی که بار مصرف کم است، چیلر را با تمام ظرفیت بهکار میاندازند و سرمای تولیدشده را در گلولههای یخی، در مخزن آب شور ذخیره میکنند. بدین ترتیب میتوان در ساعات اوج مصرف، چیلر را خاموش کرد و نیاز سرمایشی را از طریق سرمایی که بدین ترتیب ذخیره شده به دست آورد. کاهش اوج مصرف و اصلاح منحنی بار الکتریکیِ روزانه، از ویژگیهای این سیستم است.
[4] کابلکشی ساختیافته (Structured Cabling): به زیرساختهای کابلکشی میگویند که در خدمت ایجاد ارتباط میان اجزای شبکه در محیط ساختمان یا فضایی خاص باشد. کابلکشی ساختیافته را میتوان مجموعهای از اصول و روشهای استاندارد دانست که هر بخش از آن، خود به زیرمجموعههایی تقسیم میگردد. در این تعریف منظور از «زیرمجموعه»، بلوکهای قابل کنترل هستند؛ بهطوری که تجهیزات شبکه در هر بلوک، مستقل از تجهیزات موجود در سایر بلوکها مدیریت و نگهداری میشوند.
[5] نقطهٔ حضور (Point of Presence): در اینترنت عبارت از نقطهٔ دسترسی از یک مکان به بقیهٔ اینترنت است. POP لزوما دارای آدرس IP منحصربهفرد است. میزان رشد هر ISP را تعداد POPهایی که در اختیار دارد نشان میدهد. POP ممکن است در فضای اجارهشده از شرکتِ ارائهٔ خدمات مخابراتی قرار داشته باشد که ISP به آن متصل است. هر POP معمولا شامل روترها، ارائهکنندگان خدمات تماس دیجیتال / آنالوگ، سرورها و… میباشد.
[6] زنجیرهٔ تامین (Supply Chain): مجموعهٔ سازمانها و افراد، فعالیتها، اطلاعات و منابعی که محصول یا خدمات را آماده میکند و به دست مشتری میرساند. فعالیتهای «زنجیرهٔ تامین» شامل تبدیل منابع طبیعی و مواد خام و قطعات به محصول نهایی و تحویل آن به مشتری نهایی است.
[7] کوتهنوشت عبارت Power Based Building Plus
درج دیدگاه